با سلام
یک: مسئول محترم سایت بلاگ نظراتی که دوستان در مورد پست های من دادند کجاست؟ لطفا پیگیری شود وگرنه قیام سایبری راه می اندازم( البته خاطر نشان شود که شوخی کردم)
دو: در دانشگاه با یکی رابطه داشتم(مذکر البته) میدانستم آدم عجیبی است. بدون هیچ حاشیه ای. دنبال کارهای خاص بود. نه اینکه مثل من و امثال من فقط بیهوده بگذراند. نرم نرم کارهایش را انجام می داد. دیروز اتفاقی در اینستاگرام پیدایش کردم و کارهایش به حد جنون آوری پیشرفت کرده بود. لازم به ذکر است که در زمینه ی چوب و چرم و کار روی سنگ و فلزات مشغول به کار است.
سه: چند مدت است حقیقتی را فهمیده ام که هیچ جا مثل اینجا محل خوبی برای اعتراف به آن نیست. راستش من به شدت حسود بوده ام. بله، حسادت به معنای واقعی. همان که نابود کننده است. همان که خون را کثیف میکند. حسادتی که احساس را می کشد، قلب و چشم آدمی را کور میکند. همان که نمیگذارد موفقیت دیگران را ببینی. و بیشتر به قعر زمین فرو می بردت. بله، شاید باورتان نشود ولی تمامی خصلتهای بد به طریقی ریشه در حسادت دارند.
چهار: برای بیرون کردن حسادت از وجود کثیفم میخواهم تصمیم بگیرم هر آدم موفقی را دیدیم برایش دعا کنم. دعا کنم تنش سالم بماند و در کارهایش پیشرفت کند.
پنج: کم کم زمان تصمیمات بزرگ فرا می رسد. نمیگذارم عمرم به این بطالت بگذرد. دنبال شهرت و چیزهای دیگر نیستم. فقط میخواهم لحظه ای که میخواهم بمیرم راضی از این دنیا بروم.
شش: زیاد پرحرفی کردم، وقت بخیر
- ۹۴/۰۵/۰۳