گاه نوشت های یک بیمار ام اس

رستگاری از شروع یه ایده س

گاه نوشت های یک بیمار ام اس

رستگاری از شروع یه ایده س

این وبلاگ متعلق به یک بیمار ام اس است که از چند روز پیش همه چیزش را به خدا سپرد...

آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

هدف های گمشده

هدف های گم شده یا علایق گمشده؟ یا نه، چیزهایی که دوس داشته ایم تنبلی کنیم و به هیچ کدامشان نرسیم؟

جواب گزینه ی دوم است. این روزها و شایدهم از اول عمر سرشارم از این احساس های واقعی.که چطور همه چیز را در خودم کشته ام. شاید بخوانید و فکر کنید این وبلاگ هم جز چس ناله چیزی نیست و دقیقا همین است. بلاخره جایی باید باشد که انسان خودش را اساسی تخلیه کند. با هرکسی درد دل میکنی آخرش خنجری میشود در روحت، جانت و وجودت. هر چه این فرد به تو نزدیکتر باشد نیش خنجرش هلاکت بار تر است. پس این ست که وادارمان میکند پناه بیاوریم به این خرابکده.

حالا من ماندم و وجودی پر از درد. پر از علایق مرده که هر روز به شکلی ظاهر میشوند و منیت من را از من گرفته اند. یک روز نقاش میشوم و روز بعد نویسنده. یک ثانیه آهنگساز می شوم و بعدش طراح.

بعد به خودت میایی و می بینی که 28 سالت شده و موهایت از داغ این غصه ها رو به سفیدی می آورند. می فهمی که زن گرفته ای و حتی بچه ای در راه است. بازهم زبانت وراجی میکند و اینها را به دوستی میگویی. شاید اینبار راهنماییت کند. جواب خوبی میگیری. میگوید مشکل ما این است که از روز اول فکر میکنیم که برای شروع دیر است و هزاران آدم را برایت مثال می زند که با وجود سن بالا و هزاران مشکل موفق شده اند. حرفهایش اما مثل افیون است و فردا که از هم جدا میشوید همه حرفهایش مثل تاثیرات مسکن از وجودت می پرد و میشوی همان که بودی. همان که میخواستی باشی. شروع میکنی دنبال مقصر گشتن. خانواده اولین هایی هستند که انگشت اشاره به سمتشان دراز میشود. بعد جامعه. بعد زمین و زمان آخر هم خدا. در لابلای اینها مشتی همیشه گلویت را می فشارد. مشتی به نام خودت که میدانی اینها همه بهانه است و مقصر خودت هستی ولا غیر

اگر یک فلج مادرزاد نتواند در مسابقات دو ماراتن نفر اول شود مقصر خودش است و لا غیر...

  • رستگاری از شاوشنگ
  • ۱
  • ۰


سلام. امروز دومین روز و دومین پسته

امروز از صبح حسابی درگیر کارای بیمه ی خودم و خانومم بودم. جالبه که سال قبل بیمه ی خانوم رو که زیر نظر پدرش بود قطع کردم و امروز که خواستم تمدیدش کنم کارمند اداره بیمه می گفت هنوز بیمه ش قطع نشده. خلاصه اینکه اگه کارا خوب پیش بره تو این مملکت باید شک کنی و بدونی یه جای کار می لنگه.

هوا حسابی گرمه. بدنم خیلی ضعیف شده ولی شکر خدا سرپام. امروز یه چیکه آب شده بودم از دست گرما. کسایی که ام اس دارن میدونن چی میگم و میدونن چقد آزار دهنده س گرما براشون. خیس عرق بودم که یارو اومده جلو میگه: انگار خیلی گرمت شده؟ ای کاش یه سری دهنا هیچ وقت باز نمیشد. خدمت تمام کسانی که توضیح واضحات میدن عرض کنم که اگه کمتر حرف بزنن چیزی ازشون کم نمیشه.

بگذریم. راستش الان که دارم اینجا می نویسم ،قصدم بیشتر پیدا کردن دوستایی هست که مثه خودم با ام اس دست و پنجه نرم میکنن و مثه من دوس دارن گمنام و ناشناخته بمونن. من با هیچ بیمار ام اسی رابطه ندارم و از این خیلی ناراحتم. شاید اگه چن تا دوست خوب پیدا می کردم و با هم درد دل میکردیم و از مشکلاتمون برای هم میگفتیم هم یه جورایی تسکین درد میشد واسمون، هم می فهمیدیم که این مشکلا که باهاشون درگیریم برای همه ی بیمارای ام اس هستش نه فقط یک نفر.

یه چیز دیگه بگم و برم. این اولین وبلاگ عمر منه. منظورم اینه که هیچ آشنایی با وبلاگ نویسی و حواشی این کار و طریقه ی پربیننده کردن وبلاگ و ... ندارم. البته اینو که میگم پربیننده کردن وبلاگ بدون هیچگونه قصد شومی میگم. واسه اینکه حتی اگه هیچکی اینارو نخونه واسم مهم نیست، چون که برام حالت یه دفتر روزانه رو داره. دلایلم رو قبلا گفتم که چرا می نویسم. حالا منظورم از این توضیحات این بود اگه گذر کسی به این وبلاگ افتاد و خواست که به من کمک کنه واسه هرچه بهتر کردن وبلاگ میتونه زیر مطالبم نظر بده و بزرگی خودشو نشون بده

دم همه گرم

شاد باشین


  • رستگاری از شاوشنگ
  • ۰
  • ۰

شروع

سلام. ای کاش حداقل فضای مجازی برای ما ایرانی های یک حریم امن باقی بماند. حریم خصوصی... آه

واژه ای که به خاطرش به هر سوراخ سمبه ای پناه می بریم افسوس که آنجا هم در امان نیستیم. اینها را گفتم که از همان اول حساب کار دست نا اهلان بیاید که این وبلاگ دارای یک پروفایل قلابی است و نویسنده ترجیح میدهد ناشناس بماند. پس انتظار دارد که سوالی در این راستا از او پرسیده نشود چون بدون استثنا بی جواب باقی خواهد ماند.

بیقرار برای گذاشتن پست بعدی. البته اگر جانی و وقتی باشد. شاید هم چن ثانیه دیگر پست بعدی رونمایی شود. پس...

  • رستگاری از شاوشنگ